نقد فیلم
نقد و بررسی فیلم Midsommar: اثر شوکهکننده، بامزه و دیوانهوار آری آستر پس از Hereditary

آری آستر (Ari Aster) نویسنده و کارگردان فیلم مهیج Hereditary «موروثی» دوباره برگشته تا با Midsommar «میدسامر»، فیلم دوم پرجنب و جوش و متفاوتی که حاصل همکاری مجدد این فیلمساز با A24 است، بار دیگر مخاطبان را با سفر وحشتناک دیگری به دنیای غم و اندوه شکنجه کند. اما اگر Midsommar بازگشت آستر به منابع الهام سابق خودش باشد، نتیجهی نهایی یک نقطه مقابل خاص با فیلم قبلی اوست، که فضای محدود و تاریک یک خانه گیرافتاده در جهنم را برای رفتن به رویایی پریشان پر از گل و جشنهای تابستانی رها کرده است. اما این فیلم قصهی ترسناک محلی سوررئال و کاملا بامزهای روایت میکند که خیلی وارد فضایی وحشتناک نمیشود. البته Midsommer همچنان یک تجربهی غنی و جذاب است، اما بیشتر از اینکه ترسناک باشد آزاردهنده است، و با پایان احساسی چالشبرانگیزی به اوج میرسد که تمایل ندارد به مخاطب پاسخهای آسان بدهد.
Midsommar فیلم متفاوتی از آستر است که از طریق یک کابوس رنگارنگ روایت میشود. در قلب داستان با دنی (با بازی فلورنس پیو (Florence Pugh)) و کریستین (با بازی جک رینور (Jack Reynor)) ملاقات میکنیم، زوجی که باید رابطهی خستهکنندهی خود را رها کنند. آستر خیلی زود مبارزهی دنی با بیماری روانی را نشان میدهد، وقتی یک قوطی از قرصهای ضد استرس را در کابینت داروها میبیند در حالی که خودش را به خاطر افسردگی شدید خواهرش سرزنش کرده و میترسد مشکلات خانوادهاش باعث شوند کریستین او را رها کند. البته همینطور هم هست. کریستین از نظر روحی این رابطه را رها کرده اما وقتی دنی از یک تراژدی عمیق رنج میبرد کریستین مجبور میشود دوباره پیش دنی برگردد. کریستین دوستپسر خیلی بدی است، که رینور نقش او را به عنوان آدمی خوشقلب اما کاملا بیفکر بازی کرده است. مطمئنا ما قرار است با دنی همذاتپنداری کنیم، اما آستر هردو طرف وابستگی آنها به درام و تنش را استخراج میکند؛ خستگی شدید کریستین از نیازهای بیشمار دوستدخترش و بیچارگی و ناامیدی دنی که ناشی از آن نیازهاست.
اساسا، اوضاع بین دنی و کریستین وقتی آنها برای جشنی تابستانی همراه با گروهی از دوستان کریستین – که از دنی خوششان نمیآید و از حضور او در این سفر ناراحت هستند – به سوئد سفر میکنند از همیشه بدتر است. دوستان کریستین که از دنی خوششان نمیآید شامل مارک (با بازی ویل پولتر (Will Poulter)) مردی خشن و بیادب که بیشتر دوست دارد با دخترهای جذاب سوئدی وقت بگذراند، و جاش (با بازی ویلیام جکسون هارپر (William Jackson Harper)) همدانشگاهی کریستین در رشته جامعه شناسی که در حال کار روی پایاننامهی خودش است میشوند. آنها قرار است در پیادهروی به سمت جامعهای سوئدی به پله (با بازی ویلهلم بلومگرن (Vilhelm Blomgren)) یکی دیگر از دوستان کریستین بپیوندند که در آنجا بزرگ شده و تنها کسی است که شرایط دنی را درک میکند.
البته حقیقت خیلی ترسناکتر از این است. به محض اینکه آنها وارد محل میشوند، بومیان خوشرو و مشکوک از آنها با مواد توهمزا پذیرایی میکنند. همانطور که انتظار میرود، این سفر خیلی زود به کام دنی تلخ شده و تصورات پیشگویانه و ناامیدانهاش فضا را برای شکنجههای فیزیکی و روحی داستان آماده میکند. آستر برای خلق دنیای شگفتانگیز خشنش کاملا روی داستانهای محلی تکیه میکند، البته او خیلی از عناصر ماورایی آشکار استفاده نمیکند، و سنت ژانر ترسناک محلی را ادامه میدهد، و از انتظارات مخاطب به نفع خودش بهره میبرد. او آنقدری که انتظار دارید آن انتظارات را دگرگون نمیکند، بلکه از آنها برای تقویت فضای وحشتناک و آزاردهندهی داستان استفاده میکند.
در کل Midsommar به زیرکی Hereditary نیست. اتفاقا این فیلمی تقریبا روراست است. آستر خیلی زود آسیب روحی دنی و شکافهای رابطهی او با کریستین را آشکار میکند. حس شوخطبعی داستان اغلب صریح و بیپرده و گاهی زننده است. آستر زمان زیادی صرف پنهان کردن سنتهای آزاردهندهی فرقهی کافرش نمیکند، و اگر از کسانی هستید که در پسزمینه فیلم به دنبال سرنخ هستید (که طراحی صحنهی هنریک اسونسون (Henrik Svensson) هم شما را به این کار تشویق میکند)، داستان در اغلب اوقات کاملا آشکار است. اگر Hereditary ترس و وحشت را از آداب و رسوم خصوصی استخراج میکرد و نشان داد غم و اندوه چطور ما را از درون نابود میکند، Midsommar دربارهی مراسم عمومی به هم زدن با دوستپسر/دوستدختر و تمام مراحل ترسناکش است؛ وابستگی به دیگران که هویت شما را مسموم میکند، ماهها رنجش شخصی و آرامش نداشتن تا وقتی که بالاخره تصمیم به تمام کردن رابطه میگیرید، و ناراحتی اجتنابناپذیر پس از به پایان رسیدن رابطه.
آستر در استفادهی درست از دوربین مهارت بالایی دارد. او درک بالایی از چشماندازها و فضاها دارد و از آنها با استعداد هنری دقیق و شگفتانگیزش به بهترین شکل بهره میبرد. رویکرد خاص او برای همراستا شدن با تمهای اصلی فیلم وارد فضایی وسیع و روشن میشود تا ساختمانهای خاص، مزارع پررونق و مردم عجیبی که در آنجا زندگی میکنند را به تصویر بکشد. آستر همچنین تصمیمات شجاعانهای در بخش فیلمبرداری گرفته و دوباره با Pawel Pogorzelski فیلمبردار Hereditary همکاری کرده که به فیلم بافتی مبهم و گیجکننده داده است. روزهای طولانی شمال اروپا همهچیز را در نوری بیشازحد درخشان غرق کرده، مواد مخدر به وفور استفاده میشوند و آستر فضای توهمی را کاملا در فیلم به نمایش میگذارد، و از برخی بازیگرانش خواسته نگاههایی گذرا به دوربین داشته باشند، تاکتیکی خاص که باعث میشود احساس کنید شما هم بخشی از این مراسم فاسد در حال اجرا هستید.
در صورتی که شما انتظار یک تاریکی سرد و بیروح را دارید اما Midsommar کاملا روشن و گرم است، و این تفاوت غیرمنتظره به این فیلم لحن مسموم و مخربی میدهد. همچنین موسیقی متن Bobby Krlic در لحظاتی که انتظارش را ندارید و همراه با شگفتیها اوج میگیرد. شوکه کننده ترین دارایی Midsommar حس شوخطبعی شرورانهی آن است، که به مبهم بودن لحن داستان کمک میکند. آستر از این خندهها در لحظات هوشمندانه و غیرمنتظره بهره میبرد، و به فیلم حس سوررئالی از نشاط میدهد که ناآگاهی از موقعیت را افزایش میدهد. دیالوگها در نوع خودشان اغلب خندهدار هستند، اما همچنین شاهد لحظات کمدی جالبی توسط پولتر، و بهره بردن آستر از فریمهای وسیع برای نمایش جزئیات ناخوشایند هستیم. این یک کمدی عجیب است، جایی که هدف اصلی رنج و عذاب شماست.
آستر شما را بیشتر از حدی که انتظار دارید میخنداند، اما قابلیت خودش برای کاوش در اعماق بدبختی انسان را فراموش نکرده است. فیلم با مقدمهای آزاردهنده آغاز میشود که میتوان آن را به عنوان یک فیلم ترسناک کوتاه در نظر گرفت، و به طرز ناخوشایندی نشان میدهد هر چیزی دوست دارید ممکن است در یک لحظه از دست برود و اینکه گاهی اوقات هیچ افتخار و دلیلی برای مرگ وجود ندارد. اما در Midsommar، این نکته به عنوان نقطهی شروع عمل میکند، و آستر مخاطبش را وارد ماجرایی احساسی میکند که واقعا چیزی نیست که انتظارش را دارید. جایی که Hereditary مدام نقاط تاریک و بیروحی را به نمایش میگذاشت، Midsommar از همان ابتدا در لجن آغاز میشود و از این پایه برای رشد دانههای آخرالزمان احساسی دنی استفاده میکند. داستان او دربارهی وارد شدن به یک دام غیرقابل اجتناب نیست، بلکه دربارهی فرار از دامی است که او از قبل در آن گیر افتاده است، و در همین حین که رابطهی ویران آنها شروع به نابودی میکند، حس توانمندی سادیستیکی در مبارزهی او برای آزادی به وجود میآید.
فلورنس پیو ستارهای در حال رشد است و فیلم را با نقشآفرینی نفسگیرش پیش میبرد. او در مسیر تبدیل به یکی از بهترین بازیگران نسل خودش قرار گرفته؛ بازیگری توانمند که کنترل فیزیکی و احساسی فوقالعادهای دارد. آستر مثل همان کاری که برای تونی کولت (Toni Collette) انجام داد، یکی از جاهطلبانهترین و پویاترین نقشهای سال را برای پیو نوشته، که خواستار چرخشهای احساسی و سرسختیهای دیوانهوار است. پیو در هر موقعیت عملکردی عالی دارد، هرگز حواسش از پریشانی درونی دنی پرت نمیشود، این شخصیت را طوری بازی میکند که گویا ماسکی از تراژدی مدام در حال لغزیدن از زیر پوستش است.
برای پاسخ به سوالی که برای خیلیها پیش آمده – آیا Midsommar ترسناک است؟ بله و نه. این فیلمی ناخوشایند، آزاردهنده و گاهی ناراحت کننده است، اما به دنبال وحشتهایی نمیرود که Hereditary به دنبال آنها بود. در هردو فیلم شاهد تمها و نکات مشترکی هستیم – آسیب و اختلال استرسی پس از آسیب روانی، غم و اندوه هولناک، فریادهای وحشیانه از غم و اندوه، مراسمهای اسرارآمیز و غیره – اما آستر در اینجا از آنها برای کسب نتایج جدید بهره میبرد. Midsommar نمایی بیرحمانه به مراسم پردازش غم و اندوه و رها کردن دیگران ارائه میکند، و حفرههای روابط شکست خورده و حقایق باقی ماندن ما در این روابط را کاوش میکند.
این کار همیشه موفق عمل نمیکند و لحظاتی در فیلم وجود دارند که میشد آنها را کات کرد، اما تاثیر کلی با مهارتی تحسینبرانگیز ارائه میشود. مثل هر دلشکستگی دیگری زمانی برای پردازش و درک Midsommar لازم است. این فیلم در وجود شما رخنه کرده و ذهن شما را آشفته میکند. شاید این فیلم باعث ایجاد کابوس برای شما نشود، اما شما را به زور روبروی آینهای غیرجادویی قرار داده و احتمالا شما از چیزی که میبینید خوشتان نیاید. همچنین این فیلم باعث میشود با کسانی که دوستشان دارید دوباره ارتباط برقرار کنید.